گزیده ای از سروده ها

سهیلا نجم

من مثل پنج حرف حقیقت ، تلخم

من مثل پنج حرف حقیقت،تلخم

ومثل سه حرف نور، روشن

وجودم در هرجایی سنگینی می کند

ونام روشنی بخشم گریزانگر است

خوگرفتگان به تاریکی شهرم را

از ترس پیدایی ورسوایی و عریانی!

بیگانه ای می شوم من درشهر خویش!

دردم میاید ازینهمه غربت وتنهایی...

می خزد ناگه بی صدا

بغضی کهنه ،درپیج گلویم

راه اشک را می بندم اما

برچشم بی باران خویش

نمی گریم،نمی گریم..

تلخ می خندم ،تلخ می خندم 

بردرد بی درمان خویش

مگرکسی اشک نوروستاره را

دیده است تاکنون!

سهیلا نجم

فرم ورود

×