گزیده ای از سروده ها

دست هایم رابگیر!

نگرانم،دست هایم رابگیر!

می ترسم ،دست هایم رابگیر!

تنهایم،دست هایم رابگیر!

سردم است،دست هایم رابگیر!

دست های تو جادو می کنند

وقتی دستانم را می فشارند

مبادا رهایشان کنی!

که هستی رها می شود

که دنیا براب می شود

می دانی چرا؟

وقتی دستم دردست توست

دنیا دردست ماست

زیرا چیزی جز عشق دردستان مانیست!

سهیلا نجم

فرم ورود

×