گزیده ای از سروده ها

درد زیبای جدایی

ازنگاه زخمی آسمان

آتش می بارید و

در کوچه های ناباور زمین و زمان

خاکستر ویرانی و مرگ

سر به اسمان می سایید

آن زمان که در بطن زنی تنها

نهال زندگی بالیدن می گرفت

بالیدن زندگی درکشاکش میرندگی

شگفتا!

تجربه ای بود هولناک!

در زندگی زنی جوان

تجربه ای هولناک،

از تقابل زندگی ومرگ،

در انی از زمان!

شروع زیبای یک زندگی،

در درون او

وهراس پیچیده مرگ،

در بیرون او

نفس می کشید!

سرانجام ،زن فریادی کشید

به نیاز پایداری و خلق زندگی

و پرتاب کرد....

معصوم ترین پاره ی وجودش را

از ایمن گاه اسوده خویش

به هیاهوی اضطراب اور هستی

فریادهای هردو، از درد زیبای

این جدایی محتوم ، ان روز 

پیچید درجهان...

وماند، تا امروز!

سهیلا نجم

فرم ورود

×