کوچه های فصل بهار
طور دیگری بود،امروز
کوچه های فصل بهار:
برگهای سبز جوان
سرمست وبی قرار
بر تن بی تاب شاخه ها
زیر نور افتاب ونسیم وباد
چه رقصی می کردند!نگفتنی
بی خبر ازتاراج پاییزوزمستان
بی خبر از گذر تمثیل وار مرگ
بر سنگفرش بی تفاوت کوچه ها
در قامت خمیده ودر
چهره چروکیده زنان ومردانی تنها
در کشاکش سنگینی بار هستی
وکیسه های اذوقه روزمرگیشان
ترسیدم ناگهان !
انها شکل بی برگی
و عریانی تکشاخه های دلتنگ و
لرزان
دررقص سرمای زمستانی بودند،امروز
در این بهاران روشن وافتابی!
چه تناقض دلهره امیزی
به دلم چنگ زد نا گهان....
من در کجای زمان ایستاده ام؟
سهیلا نجم
4اردیبهشت 1393