فیلمنامه بلند باران ، 1379
بخشی از فیلمنامه :
باران پرده را کنار می زندواز پشت پنجره رفتن ژوبین رانظاره می کند.
صدای دکتر در گوش باران طنین می افکندوروی این تصویر می اید:از چی فرار می کنین؟
باران مرتعش می شود ،زمین زیر پای او به شدت می لرزدوپشت او دهان باز می کند باران به عقب می نگرد گویی در فضایی خالی ولا یتناهی قرار دارد،پشت اوهمه چیز خراب شده،باران وحشت زده وسراسیمه می گریزد.
باران در مطب دکتر ادامه می دهد:مثل ادمهای زلزله زده هراسان فرار می کردم،کابوس زمین لرزه در خواب و بیداری بامن هست.زندگی پشت سرم مثل زمین لرزه همه چیز رو خراب کرده واز میان برده،فرار می کنم،چون می دونم امکان باز گشت نیست،ادم
ادم زلزله زده پس از زلزله واز میان رفتن خانه وزندگی،حتا اگر جان سالم بدر ببره وزنده بمونه تازه می بینیه که هیچ جایگاهی نداره .......احساس نا امنی می کنم...حالا فهمیدین از چی فرار می کنم.