نقدی بر گرایش به سینمای حرفه ای در خلاقیت های دانشجویی
وقتی از من خواسته شد که در بولتن جشنواره فیلم دانشجویی دانشکده مطلبی بنویسم ، پس از اندکی تامل و بررسی ، و به خاطر آوردن آثار ویدئویی و سینمایی دانشجویان ، که اغلب در جلسات دفاعیه آن ها شرکت داشتم ، نکته مهمی ذهنم را به خود مشغول کرد که تصور می کنم ذکر آن ، بویژه در چنین مناسبتی ، نه تنها مفید ، بلکه ضروری است.
آن نکته مهم : گرایش به سوی آثار حرفه ای در اغلب آثار دانشجویی است که پی آمد ها و مشکلات تناقض آمیز بسیاری را به همراه دارد. این پیامد ها ناشی از دو عامل مهم اند که به آن اشاره می کنم :
الف = حرفه ای ها پس از مهارت فراوان ، اندوختن تجربیات چند ماه و چند ساله ، و با استفاده از امکانات پیشرفته ی حرفه ای به خلق آثار خود می پردازند ، و دانشجویان جوان ، خوش فکر ، نو فکر و با استعداد ما که در آغاز راه و در مرحله تجربه کردن هستند – و البته فاقد پیشینه ها و امکانات حرفه ای – به محض آنکه راه تازه ای برای بیان افکار خود نمی یابند شتابزده اقدام به الگو برداری از حرفه ای ها می کنند و با تقلید از روش های موفق آن ها دست به تولید آثار خود می زنند ، اما متاسفانه نتیجه نه تنها موفقیت آمیز نیست ، بلکه کاملا نا موفق و مایوس کننده است. دانشجویی که بی هیچ پشتوانه ای دست به تقلید بدون تحلیل می زند سرانجام مایوس و سرخورده می شود.ذکر چند مثال ساده این نکته را روشن تر می کند. به عنوان مثال چنین دانشجویی برای آنکه بتواند در ساختن فیلمی از نوع هنری موفق شود ، حیرت زده و شتابزده ، بی هیچ پشتوانه ای از ریتم کندی که در فلان فیلم موفق هنری دیده است تقلید می کند. اما با نتیجه ای تلخ و تاسف بار روبرو می شود. یا بر عکس برای آنکه فیلمش در شمار آثار پر فروش و اصطلاحا تجاری قرار گیرد ، مثلا برای تولید اکشن بیشتر به تقلید از نوع ریتم مونتاژ متوسل می شود. یا فی المثل می بیند که کارگردان های اینگونه آثار بازیگران مشهور را در نماهای درشت و موفقیت آمیزی قرار می دهند. آن ها در کلوز آپ هایی جذاب تیراندازی می کنند ، عکس العمل های عاطفی می دهند و ...
بنا بر این او نیز به تقلید از این روش ، چنین می کند. اما نتیجه همچنان منفی و یاس آور است . زیرا بازیگر او فلان همشهری و همسایه دم دست ، یا یکی از همکلاسی های خودش هست که نه تنها از شهرت جذب کننده حرفه ای بی بهره است ، بلکه از حداقل تجربه لازم در امر بازیگری نیز برخوردار نیست ، بنا براین نماهای درشت او ناموفق و فاقد جذابیت از آب در می آیند ، و نه تنها برای فیلم جایی در سینمای تجاری باز نمی کند ، بلکه نتیجه ای نا بارور نیز بدست می دهند.و اغلب چیزی جزء سر خوردگی ، نومیدی و سترونی هنری برای سازنده اش به بار نمی آورند. و چه بسیار بوده اند دانشجویان با استعداد که فقط به علت چنین گرایش غلطی ، بی آنکه استعدادهای بکر و افکار نو و اصیل خود را کشف کنند ، نومید و سر خورده ، دچار یاس حرفه ای می شوند ، و در نیمه این راه در می مانند.
ب = مورد دیگر که ضمنا در پیوند با اولی قرار می گیرد ، ارزش و امتیاز موجود در هویت خلاقیتهای دانشجویی است که از بیخ و بن با اهمیت و اعتبار کار حرفه ای متفاوت است . چرا که خلاقیت های دانشجویی اصلا قرار نیست بدان معنا مهم و معتبر باشد. بلکه آن ها از طرز تلقی دیگری برخوردارند که اهمیت و امتیاز دیگری بدان ها می بخشد: ارزش چنین کارهایی اتفاقا در افکار نو و دست نخورده موجود در آن هاست که هنوز به بازار حرفه ای راه نیافته اند.
دانشگاه جولانگاه مناسبی برای تجربه کردن است. لذا دانشجویان در این مرحله از تولید می بایست به افکار بکر و اصیل خود میدان دهند دو به کمک رهنمودهای استادان خود راه حل های فنی بدیعی نیز برای بیان آن بیابند و به کار ببندند. اما متاسفانه از آن جایی که اغلب موفق به یافتن چنین راه هایی نمی شوند ، در نتیجه راه سینمای حرفه ای را تقلید می کنند ، و بدین ترتیب ، فکر بکر و بدیع خود را نیز از کف می دهند و کارهایشان حتی در اشکال و سطوح بسیار پیشرفته تبدیل به المثنای بدون شناسنامه ای می شود که فاقد ارزش اصیل خود است . در حالیکه تولیدات دانشجویی باید آثاری باشند کاملا غیر حرفه ای و شبیه به هیچ اثر دیگری جزء خودشان.و طبعا برای حصول چنین نتایجی راه حل هایی هم وجود دارد. که مهمترین آن ها بهره گیری از نظام آموزشی مطلوبی است که بتواند به دانشجو کمک کند تا چنین نوپای اندیشه های او را متولد کند . باید امکاناتی به وجود آورد تا این افکار بالقوه تراوش کنند ، زائیده شوند و از حیات هنری بهرمند گردند. باید راه و روش خلق را به چنین دانشجویان باروری آموخت ، و شرایط آن ار فراهم آورد.باید امکانات بدعت گذاری در چنین افکاری را در اختیارشان گذاشت . همانند قطعات و مکعب های بازی که در اختیار بچه ها قرار می دهیم و به آن ها می آموزیم که چگونه از این قطعات برای تجسم بخشیدن به طرح های ذهنی و تخیلات خود استفاده کنند . و بی آنکه هیچ طرح پیش ساخته ای به آن ها بدهیم رهیشان می کنیم تا فکرشان و تخیلشان رشد کند و به خلق طرح های متفاوت و خاص خودشان برسند . چرا که ارزش کار آن ها در این اصالت است .
بنابراین باید گرایش های دانشجویان را دریافت و در راه شکل گیری آن ها کمکشان کرد. به عنوان مثال اگر دانشجویی علاقمند به ساختن فیلم هایی از گونه هنری یا جنگی ، یا ملودرام یا هر نوع دیگری است ، باید دانش مربوط به آن را در اختیارش گذاشت و از این راه کمکش کرد تا به اندیشه ها ، تخیلات و اهداف خود جامه عمل بپوشاند . باید به دانشجویان آموخت که فکر کنند ، و به فکر خود احترام بگذارند.
دکتر سهیلا نجم